بالاخره برگشتیم
سلام عزیز دل مامان نزدیک دو ماه میشه که به وبت سر نزدم و اونو آپ نکردم چون یه مدت بابایی امتحان داشت و رفته بودیم خونه آقا جون وقتی هم بر گشتیم اینترنتمون قطع بود امروز 91/11/29 و بالاخره .... اولین کاری که کردم عکس 5 ماهگیتو توی آلبوم ماهانه آپلود کردم قند عسلم دیشب خیلی بیقرار بودی دلت درد میکرد و تا صبح پیچ وتاب می خوردی الهی بمیرم واست که چه گریه ایی میکردی انقدر گریه می کردی تا دیگه حال گریه کردن نداشتی لبخند می زدی و می خوابیدی.خیلی عزیز و مهربونی. پسر مهربونم‚هر روز که میگذره شیرین تر و ماشالا شیطون تر می شی توی این این روزها تمایل زیادی به این کارها نشون میدی: خیلی دوست داری غذا بخوری که مجبور شدم واست فرنی درست کردم ...
نویسنده :
سام
3:18